سناریو کوتاه 🖤✨

روی صندلی لم داد و یکی از پاهاشو روی میز دراز کرد.
سیگاری از جیبش در آورد و بین آب های خشک قرار داد فندکشو رو از روی میز برداشت و سیگارشو باهاش روشن کرد.
سرش به مبل تکیه داد که همون موقع صدای در بلند شد.
سرش رو بالا اورد و با تعجب به در خیره شد معمولاً فقط دنیل اینجا میومد که الان برای کارش به مسافرت رفته بود.
چند ثانیه نگذشته بود که قامت پدرش جلوی چشماش قرار گرفت.
حرفی زده نشد که پدرش دستشو بلند کرد و یک سیلی روی صورتش زد که باعث شد سرش کمی به اونطرف بچرخه و سوزش روی گونش ایجاد بشه.
با تعجب سرش بالا اورد .
+این برای چی بود؟
_پسره ی احمق تو یه عوضی به تمام معنایی.
با تمام وجودش داد زد که باعث بدن پسر کمی بلرزه.
به یاد نمی‌آورد کاری کرده باشه!
+چی شده؟
_عوضی عوضی مادرت فقط بخاطر تو
نتونست باقی حرفش رو بزنه و قطره اشکی از چشمش چکه کرد.
+مادرم....چش شده؟
_کلمه ی مادرو به زبون نیار که لیاقتش نداری!!!
_مادرت فقط به خاطر کارای تو سکته کرد.
این رو با داد بلندی گفت و بعد از این که تعنه ای به پسرش زد از خونه بیرون رفت و پسر رو با درداش تنها گذاشت.
دیدگاه ها (۷)

چشمانم در سیاهی چشمانت غرق شده است می‌خواهم انقدر لمست کنم ت...

ماه زمان نیاز دارد تا کامل شود.خورشید صبر نیاز دارد که ماه ش...

سناریو کوتاه 🖤✨

سناریو کوتاه 🖤✨

Under the moonlight 2 P⁵هوا بارونی بود.این هوا رو خیلی دوست ...

love or hate, lost love!! P: 2جک: اقا به اقای جئون گفتیم اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط